-
دلتنگی ...
جمعه 19 مهرماه سال 1387 07:06
* به نام او* سلام ... دلم برای اینجا خیلی تنگ شده ... دلم برای نوشتن ... و بیشتر و بیشتر .. . دلم برای قدم زدن در زیر آسمان آبی گنبد سبزمرقد پیامبرت ... و ... دلم می لرزد از دلتنگی خانه ی تو ... دلم فقط تو را می خواهد ...
-
زندگی ...
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 19:29
" به نام پروردگار مهربان " شب آرامی بود ، می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ، زندگی یعنی چه !؟ مادرم سینی چایی در دست ، گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من ، خواهرم ، تکه نانی آورد ، آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ، پدرم دفتر شعری آورد ، تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ، و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین ، با خودم می گفتم...
-
فریاد سکوت ...
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 12:24
"به نام حق" ای کاش از تار نفس پرندگان عاشق در کالبد ما دمیده می شد تا به رهایی و عروج برسیم.ای کاش می توانستیم تمام ذرات خاک را لمس کنیم و به تمام موجودات بفهمانیم که زندگی با یاد او چه زیباست و لحظات شب را تا صبح برای او زنده کردن چه پر معناست . گاهی وقت ها سکوت رساتر از فریاد است و آن سکوت ، خداست که در نزدیکی ماست...
-
مناجات . . .
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1386 10:56
"به نام خداوند بزرگ" الهی ... دلی ده که شوق طاعت افزون کند و توفیق طاعتی ده که به بهشت رهنمون کند. الهی ... نفسی ده که حلقه ی بندگی تو گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند. الهی ... دانایی ده که در راه نیفتم و بینایی ده که در چاه نیفتم . الهی ... در سر آب دارم ، در دل آتش ، در باطن ناز دارم ، در دریایی نشستم که آن...
-
الهی ...
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 07:11
" به نام خداوند مهربان " الهی ... چه بی مضایغه می بخشی ... و من چه حسابگرانه به تسبیح تو مشغولم ... . . . تنها آهی از من ... و ... نگاهی از تو ... کفایت می کند ...
-
سلام به شما ... همراه های همیشگی ...
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1386 10:21
" به نام حضرت دوست " صبحدم ، هنگامی که چشمامو باز می کنم ، در مقابلم قاب عکسی رو می بینم که هر سه ی ما توی اون خودنمایی می کنیم ... توی اون عکس ، زیاد به خودم توجهی ندارم ... به شما نگاه می کنم که با چشماتون به دل من آرامش می دید ... یه لبخندی می زنم و به داشتن نگین ِ قلبم و مروارید ِ وجودم می بالم ... همیشه ، یاد شما...
-
سکوت ...
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 10:21
" به نام تو ، ای خالق بی همتای من " چند وقتی بود که دلم هوای پیمودن راه تورا می کرد ... ولی افسوس ... که هر چه خودم را در آن مسیر انداختم ... نتیجه ای ندیدم ... ولی می دانی که دست بردار نیستم ... آن قدر در آن چهارراه ایستادم تا دستم را بگیری و من را در بهترینشان که تو درآن حضور داری راهنمایی کنی ... تا آرام بشوم ......
-
باران ...
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 12:24
" به نام خداوند مهربان " "رنگ رخساره خبر می دهد از راز نهانم" سخن عشق تو بی آنکه برآید به زبانم رنگ رخساره خبر می دهد از راز نهانم گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم باز گویم که عیان است ، چه حاجت به بیانم هیچم از دنیی و عقبی نبود گوشه ی خاطر که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم گر چنان است که روی من مسکین گدا را...
-
حکایت موسی ( ع )
سهشنبه 15 آبانماه سال 1386 10:24
"به نام خالق هستی" " درخواست حضرت موسی ( ع )" حضرت موسی (ع) عرض کرد : خداوندا می خواهم آن مخلوق را که خود را برای یاد تو خالص کرده باشد و در طاعتت بی آلایش باشد ببینم . خطاب رسید : ای موسی برو در کنار فلان دریا تا به تو نشان بدهم آنکه را می خواهی . حضرت رفت تا رسید به کنار دریا . دید درختی در کنار دریاست و مرغی بر...
-
نامه ای تقدیم به تو ...
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1386 06:53
"به نام خالق زیبای هستی" خواستم همین جوری برات بنویسم ... ولی گفتم شاید نامه مدلش قشنگ تر باشه ... نامه ای عمومی ولی مخصوص تو ... پس این نامه تقدیم به تو ... ******* "یا ودود" سلام مینای خوب من ... خودت خوب می دونی که برای چی دارم برات می نویسم ... نمی دونم باید از کجا شروع کنم ... از چی بنویسم ... از چه لحظه ای ......
-
باز هم برای تو ...
پنجشنبه 3 آبانماه سال 1386 08:05
" به نام خداوند شیرین ترین ها " تو خونه تنهای تنها بودم ... داشتم فکر می کردم ... یهو یادم افتاد که ساعت 12 شده و اذان هم گفته اند ... بدو بدو رفتم وضو گرفتم و نماز ظهرمو شروع کردم ... ... ... ... " الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر ... " 4 رکعتم تموم شد ... بدون توجه به اینکه الان در مقابل کی نشستم ، تمام فکرم...
-
درد عشق ...
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 08:27
" به نام حق " تا درد عشق دیدم ... اینجا کسی است پنهان ، دامان من گرفته خود را سپس کشیده ، پیشان من گرفته اینجا کسی است پنهان ، چون جان و خوشتر از جان باغی به من نموده ، ایوان من گرفته اینجا کسی است پنهان ، همچون خیال در دل اما فروغ رویش ، ارکان من گرفته اینجا کسی است پنهان ، مانند قند در نی شیرین شکر فروشی ، دکان من...
-
چمران ...
پنجشنبه 19 مهرماه سال 1386 12:11
"به نام او" " تو مرا عاشق کردی " ***خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم ، تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم ، تو مرا آه کردی که از سینه ی بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم . تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم . تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و...
-
نوشته ای از خشایار شا ...(۱)
پنجشنبه 12 مهرماه سال 1386 08:36
"به نام خدا" دوستان نازنینم سلام... این نوشته ی خود خشایارشا هست... که در موزه ی تخت جمشید با خط میخی روی یک سنگ حک شده... من ترجمه اش رو براتون می نویسم... حقیقتا چقدر جالبه که ما افکار پادشاهان زمان های دور کشورمون رو بدونیم... ... " خدای بزرگ است اهورا مزدا که این شکوه را که دیده می شود آفرید ، که شادی را برای...
-
فداکاری
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 12:47
" به نام خداوند مهربان " " فداکاری" در روزگاری که هنوز بانک خون تشکیل نشده بود ، دختر کوچکی بیمار شد و به طور اضطراری به خون نیاز پیدا کرد . پزشک معالج آن دختر به برادر دوازده ساله ی او گفت که اگر خون بدهد ممکن است بتواند جان خواهرش را نجات دهد. پسرک لحظه ای تردید کرد ، چشمانش لبریز اشک شد و سپس تصمیم خود را گرفت : "...
-
خدای زنده ...
جمعه 30 شهریورماه سال 1386 08:57
"به نام خداوند بزرگ" شاید در زندگی برای هر کدام از ما موقعیت های فراوانی پیش آمده باشدکه از آن به سعادت و خوشی و لذت یاد می کنیم و حتی خاطرات آن لحظه ها برایمان شادی آور و دوست داشتنی است. اما در دفتر خاطراتم و در حافظه ی ذهنی و احساسی ام هیچ لذت و سرخوشی ای برایم بالاتر از یادآوری این حقیقت نیست که خدای من زنده است ....
-
بیاموزیم ...
سهشنبه 27 شهریورماه سال 1386 08:11
"به نام خداوند مهربان" شیرین ترین و آموزنده ترین لحظه زندگی پروفسور حسابی مطلبی که در ادامه می آید خلاصه شده بخش ملاقات با انیشتین از کتاب استاد عشق به قلم ایرج حسابی پسرپروفسور می باشد . درخلاصه بخش ملاقات با انیشتین ، پروفسور حسابی چند نظریه مهم در علم فیزیک داشتند که مهم ترین آنها بی نهایت بودن ذرات بود , در این...
-
آغاز رمضان ...
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 09:59
"به نام بهترین میزبان" در جاده ای در حال قدم نهادن هستم ... قلبم تند تند می زند ... زمانی که شوق دیدار محبوبی زمینی در دلم می باشد ، با نزدیک تر شدن به سرای او قدم هایم سست می شود ... می لرزد ... از ذوق دیدار ... ولی این بار ... چه شگفت انگیز !!! هر چه نزدیک تر می شوم قدم هایم استوارتر می شود ... حس می کنم هاله ی دور...
-
سوگند...
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1386 15:34
"به نام خالق هستی" *** خدایا به آسمان بلندت سوگند ، به عشق سوگند ، به شهادت سوگند ، به علی سوگند ، به حسین سوگند ، به روح سوگند ، به بی نهایت سوگند ، به نور سوگند ، به دریای وسیع سوگند ، به امواج روح افزا سوگند ، به کوه های سر به فلک کشیده سوگند ، به شیپور جنگ سوگند ، به سوز دل عاشقان سوگند ، به فدائیان از جان گذشته...
-
شرمسارم ...
شنبه 10 شهریورماه سال 1386 09:44
"به نام خداوند بزرگ" نمی دانم از کجا شروع کنم !... اصلا نمی دانم چقدر می توانم از او بگویم! ... آیا می توانم خودم را خالی کنم از حرف هایی که یک عمراست در گلویم گیر کرده؟ ... حرفایی که فقط و فقط توانستم قسمت هایی ازآن رابه خود او بگویم ... تازه... بقیه ی آنها را که نتوانستم به زبان بیاورم به خوداو سپردم ... آخر او از...
-
تلفن...
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 10:34
"به نام خداوند بزرگ" هر روز شیطان لعنتی خط های ذهن مرا اشغال می کند، هی با شماره های غلط ، زنگ می زند، آن وقت من اشتباه می کنم و او با اشتباه های دلم حال می کند . دیروز یک فرشته به من می گفت : تو گوشی دل خود را بد گذاشتی، آن وقت ها که خدا به تو زنگ می زد، تا زنگ آخر چرا جواب ندادی؟ چرا بر نداشتی ؟ ! یادش به خیر آن...
-
میدانم که می شنوی...
چهارشنبه 31 مردادماه سال 1386 19:25
"به نام او" خدایا سلام ... آمده ام تا با تو سخن گویم ... آنقدر نام نازنینت را تکرار کنم که منتظر خداحافظی از من باشی ... آنقدر سلامت می کنم تا بدانی که برای تو ... فقط تو ... آمده ام ... تا صدایم را بشنوی ... فرشته های دورو برت را نمی خواهم ... به آنها بگو بروند ... می خواهم مستقیم با خودت حرف بزنم ... ای که همیشه گوش...
-
تنها ماندی...
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 19:37
"به نام الله ، درمان دردها" در تنگنای ظلمت هستی چه نشسته ای تو یکتا معبودت را بخوان که در راه مانده ای تو آن مسافر غمکده ی عشق تو بودی و بس مسافران عاشق رفتند و هنوز خفته ای تو در آن شب های تیره نوای عاشقی سر ده کز سرای قلبت غبار غم گرفته ای تو به خویش آی و بین که اوست انیس شب های تارت آن چشمان غمگینت گفتند که گریسته...
-
چی میشد اگه؟
پنجشنبه 25 مردادماه سال 1386 16:34
"به نام خداوند همیشه همراه" چی می شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده... چرا که دیروز ما وقت نکردیم از او تشکر کنیم . چی می شد اگه خدا فردا دیگه ما را هدایت نمی کرد ... چون امروز اطاعتش نکردیم . چی می شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود...چرا که امروز قادر به درکش نبودیم . چی می شد دیگه هرگز شکو فا شدن گلی را نمی...
-
ایران(قسمت دوم)
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 07:02
"به نام خداوند مهربان" چرا باید به ایران افتخار کنیم؟ آیا می دانید : کمبوجیه فرزند کوروش به دلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 525 قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و به دلیل...
-
ایران(قسمت اول)
شنبه 20 مردادماه سال 1386 09:25
"به نام خداوند هستی بخش" چرا باید به ایران افتخار کنیم؟ آیا می دانید : اولین مردمانی که سیستم اگو یا فاضلاب را جهت تخلیه آب شهری به بیرون از شهر اختراع کردند ایرانیان بودند ! آیا می دانید : اولین مردمانی که اسب را به جهان هدیه کردند ایرانیان بودند ! آیا می دانید : اولین مردمانی که حیوانات خانگی را تربیت کردند و جهت...
-
آنه...
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 08:51
"به نام خداوند پاکی ها" شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ! آنه ! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی ِ چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود . با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات از تنهایی معصومانه ی دستهایت آیا می دانی که در هجوم دردها و غمهایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگی ات حقیقت زلالی...
-
ای کاش...
یکشنبه 7 مردادماه سال 1386 08:06
"به نام الله ، معشوق عاشقان" خوش دارم از شراب عشقت چون مستان بمانم از بیخودی خود شبی در شبستان بمانم همچو بلبلی عاشق و سرگشته چه چه زنم با یاران عاشقم در بهارستان بمانم با چشم حسرت بر کوه های رفیع نظر می کنم ای کاش می توانستم چون کوهستان بمانم اشک گل چیده شده جدایی یاران است خوشا برای اشک ریختن در گلستان بمانم با چهره...
-
او...
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 12:03
"به نام خالق یکتا" قلبم نا آرام بود.......صدای تلاطم دریای درونم را می شنیدم......... هیچ کمکی نبود..... ای پروردگار من!......... می دانم که وجود معنوی تو آرامش دل آزرده ی من است....... ولی.......نمی دانم........ حسم این است که نه تنها به آرامش آسمانی تو نیاز دارم ، بلکه به آرامشی زمینی نیز محتاجم... چه کسی می تواند...
-
شیرینی زندگیم....
جمعه 29 تیرماه سال 1386 21:52
"به نام خالق هستی" در گوشه گوشه های زندگیم که می نگرم ، رد پایی از تو می یابم....... چه لحظه های شادی که با بودنت خوشحالی وجودم بودی....... چه زمان های غمناکی که با حضورت آرامش دل آزرده ام بودی....... نگاهم..........هر لحظه ، نگاهت را می جوید........ خودت خوب می دانی که با هستی ات به من نیز هستی دوباره بخشیدی...........