شیرینی زندگیم....

"به نام خالق هستی"

 

در گوشه گوشه های زندگیم که می نگرم ، رد پایی از تو می یابم.......

چه لحظه های شادی که با بودنت خوشحالی وجودم بودی.......

چه زمان های غمناکی که با حضورت آرامش دل آزرده ام بودی.......

نگاهم..........هر لحظه ، نگاهت را می جوید........

خودت خوب می دانی که با هستی ات به من نیز هستی دوباره بخشیدی........

جای پایت در ثانیه به ثانیه های زندگیم نقش بسته است.......

یادشان که می افتم...وجودم لبریز از عشق می شود.......

عشق را با تو لمس کردم.......

با تو که هم صدای من بودی.......

با تو که هم سازمن بودی.......

ساز!.......چه دل نشین!.......

نواختن آهنگم با زیبایی صدای توست.......ای خوشترین صدا!......

چه روزهایی که در کنار من ، برای دل من ، گوشی شنوا بودی......

آن شب ها.......یادت هست؟!.......

ای همراه همیشگی.......

زیباترین نجواهایم در دل شب در کنار تو بود.......

تصورم این است....

من و تو ......روی دو بال پروانه ای نشسته ایم که بال می گشاید و پرواز می کند به سوی نور.......به سوی ابدیت.......به سوی بی نهایت.......

هر دو......دست در دست هم با شادمانی فریاد می زنیم که با همراهی هم به این اوج رسیده ایم.......

سرود عشق را با تو هم خوانی می کنم ......ای هم نوای من!.....

خواهرم.......شیوای من!........

نظرات 14 + ارسال نظر
مینا شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:26 ق.ظ

سلام آتنای من!
خداییش دیگه! من هنوز متننت رو نخوندم اما اسم شیوا رو که دیم گفتم قضیه باید پیچیدگی های خاص خودش روداشته باشه!
میخونم! دوباره میام!
شادزی مهربونم...
امضا مینا!

سلام مینای من!.......
مطمئن باش که قضیه پیچیدگی های خاص خودشو داره..........
دوباره بیا!
شاد باشی..........

احسان ... شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:37 ق.ظ http://ehsan.mihanblog.com


نیمی از جهانم برای تو ...

نیمی برای گنجشکها ....

نیمی از دوست داشتنم برای تو ...

نیمی برای باد ....

تا کوچه ها را بگردد .....

نیمی از مهربانیم برای تو ...

نیمی برای باران .......

تا بر زمین ببارد .....

و ناگهان ....

مرا به نام کوچکم صدا می کنی ...

گنجشکهایم به سرزمین تو کوچ می کنند ....

و من ......

با این همه بیابان ...

که هیچ هم بهار نمی شود .......

فصلها را گم می کنم ....

.
.
.

آیا جز این می توان عشق را نوشت ...

آنچنان که تو سرودی ...... ؟

این کیست گشوده خوشتر از صبح
پیشانی بی کرانه در من.

وین چیست که می زند پرو بال
همراه غم شبانه در من.

از شوق کدام گل شکفته است
این باغ پر از جوانه در من.

وز شور کدام باده افتد
این گریه ی بی بهانه در من.

جادوی کدام نغمه ساز است
افروخته این ترانه در من.

فریاد هزار بلبل مست
پیوسته کشد زبانه در من.

ای همره جاودانه بیدار
چون جوش شرابخانه در من!

تنها تو بخواه تا بماند
این آتش جاودانه در من.

سلام .......
ممنون از سلیقه ی بسیار زیباتون برای انتخاب این اشعار.........
با حضورتون خوشحالم می کنید........
شاد باشید.........

مینا شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ق.ظ

وااااااااااااااااااااای! آتنای من!
خیلی قشنگ و مهنبانانه بود! خوش به حالت که یه آبجی به این خوبی داری که براش بنویسی و همیشه ی همیشه پیشت بمونه...هر وقت که بخوای بتونی ببینیش و باهاش حرف بزنی...
واقعا خوش به حالت...خدا رو شکر کن به خاطر این هدیه ی ارزشمند!
البته منم ....!
هیچی!
بعدا...فردا!...

شیوا جان سلام! خوش به حالت که آبجی به این خوبی داری! مواظبش باش... مواظب خودت هم باش!

می دونی که بازم میام آتنای من!
ببین من می ترسم خب! ! !

مواظب دل قشنگت باش مهربونم...
شادزی...
امضا مینا!

جااااااااااااااااانم! مینای من !
خواهش می کنم......
آره ..........واقعا خدارو شکر...........
ان شاء الله ........ واقعا خوش به حالم..........
البته تو هم!........
هیچی.....بعدا.......

ممنون که بازم اومدی.........
شاد باشی........

مینا شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:49 ب.ظ

سلام به شما دو تا کبوتر عاشق!!! خوبین ایشالا؟

آتنا جونم خیلی خوشم اومد مثل اینکه شیوا جان هم پایه هستن اسیدی!خوشمان آمد فراوان...
چیزه من میگم شاید بهتر باشه دوم نیام من؟ها؟بهتر نیست؟
خب من می ترسم خب! کاشکی تکواندو رو ادمه میدادم.....
ای بابا...نشد که بشه...

شیوای خوبم با چهره ی منطقی تو آشنا هستم! می دونی که اینا همش شوخیه! شاد باشی...

آتنای من شادزی گل قشنگم...
امضا مینا!

سلام........
ممنون ........خوبیم..........
آره بابا ......... شیوا هم پایه است..........
نه حالا بیا........
شیئا فقط فرمش خشنه..........خودش مهربونه.........
میدونه که شوخیه..........
شاد باشی.........

مینا شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:03 ب.ظ

واااااااااااااای آتنای من!
عجب عکس نازی گذاشتی! مثل فرشه ها می مونن! مثل خودت و خودش!یعنی تو و شیوا!
شادزی مهربونم...
امضا مینا!

آره مینای من........
منم خیلی دوستش دارم.........
یه حس عجیب بهم میده..........
شاد باشی مینای خوبم..........

محسن دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:39 ب.ظ

سلام ...

بالهای پروانه چه زیبا شدن از وقتی با رنگ خاطرات شما نقاشی شدن ...

شاید دیگه نتونم بفهمم عشق یعنی چی ... اما نشستن روی بال پروانه کنار معشوق رو می تونم خوب بفهمم .

چه فرقی می کنه معشوقت کی باشه ... مهم اینه که بتونی عاشق باشی ...

شاد باشید ...

سلام آقای پاک نیت.......
ممنون از نوشته های زیباتون.......
خوشحالم می کنید وقتی با اعماق احساستون برای این دلنوشته های من نظر میدید......
و حقیقتا حرف شما چه دل نشینه.......
بله....
؛چه فرقی می کنه معشوقت کی باشه ...مهم اینه که بتونی عاشق باشی؛


به خارزار جهان ، گل به دامنم ، با عشق.
صفای روی تو ، تقدیم می کنم با عشق.

در این سیاهی و سردی بسان آتشگاه،
همیشه گرمم همواره روشنم با عشق.

همین نه جان به ره دوست می فشانم شاد،
به جان دوست ، که غمخوار دشمنم ، با عشق.


بازم ممنون از حضور گرمتون........
شاد باشید....

دری دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:54 ب.ظ

آتنای نازم این دفعه طرف صحبتم شیوا خانوم
شیوا جان قدر خواهر ماهتو بدون که نظیر نداره

قربونت برم دری من!
ماهی از خودته عزیز دلم....

عاشق کوچولو سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ق.ظ http://farrid666.blogfa.com

سلام آتنا جون خیلی خوشگل شده من تو رو لینک کردم امیدوارم این افتخارو به من بدی و منو لینک کنی راستی من آپم بهم سر بزن و خبر بده امید وارم دانشجوی موفقی باشی من پسر عموی رحیمه ام.

بای بای

سلام.........
خیلی خوشبختم..........
چرا خودتون رو زود تر معرفی نکردین.........
خوب هستین؟
چشم.......
حتما لینکتون می کنم........
خوشحال شدم که به من سر زدید.......
شاد باشید......

مینا چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:38 ق.ظ

آتنا سلام!
دیدی گفتم نگران چهارشنبه ام!؟!
دیدی حالا؟!
دیروز تقریبا روز خوبی بود... یعنی تو دانشگاه...منم که دقت کردی همش تو دانشگاه! بودم!
بی خیالش...
شادزی مهربونم...
امضا مینا!

سلام مینا جونم..........
اره می فهمم.........
یهنی الان که چهارشنبه است فهمیدم.........
بله.......دیروز با بودنت خیلی روز خوبی بود.........
شاد باشی.........

مینا چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:05 ب.ظ

آتنای من!سلام!
بد جوری...خیلی وحشتناک... اسیدی...!
کاش بودی...! هستی!
شادزی...
امضا مینا!

سلام مینای خوبم.........
هستم..........مطمئن باش..........می دونم که حس می کنی.......
شاد باشی........

مریم پنج‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:38 ق.ظ http://marcove.blogsky.com

سلام دوست خوبم
واقعا وبت توروپس(یعنی نمرهی ۲۰)

سلام دوست گلم!
خوش اومدی........
ممنون از لطفت.........
شاد باشی........

مصطفی دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:49 ق.ظ

سلام آبجی نگفتم میام و نظر میدم حالا دیدی راست گفتم
نظر من اینکه هم وبلاگت قشنگه هم خودت(هر چند هنوز ندیدمت) ولی باید بگم شما دخترا خیلی خیلی خیلی احساساتیید وخیلی رمانتیک مخصوصا اون میناااهه که خیلی خودشو شاعر میگیره ولی شعرای تو هم خیلی قشنگه اگه خودت سروده باشی منمه سروده در وکردم در ضمن به اون آبجیت بگو بیاد و از فناوری iT استفاىه کنه

مصطفی دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:21 ق.ظ

سلا م آبجی دیدی حالا اومدم تا نظر بدم نظرم اینه که ویلاگت خیلی قشنگه مثل خودت(هر چند هنوز نیدمت)باید بگم شما دخترا خیلی شاعرانه و احساساتیید (منم حساااس) مخصوصا اون میناهه که هی میگه شادزی شادزی

مصطفی دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:24 ق.ظ

من از صدای گر یه ی تو به غربت بارون رسیدم تو چشات باغ بارون زده دیدم چشم تو هم رنگه یه باغه تو غربت غروب پاییز مث من از یه درد کهنه لبریز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد