" به نام تو ، ای خالق بی همتای من "
چند وقتی بود که دلم هوای پیمودن راه تورا می کرد ...
ولی افسوس ... که هر چه خودم را در آن مسیر انداختم ... نتیجه ای ندیدم ...
ولی می دانی که دست بردار نیستم ...
آن قدر در آن چهارراه ایستادم تا دستم را بگیری و من را در بهترینشان که تو درآن حضور داری راهنمایی کنی ... تا آرام بشوم ...
خودت خوب می دانی که آرامش دل من فقط و فقط در دست توست ...
چقدر دل نگران بودم ...
از اینکه مدت مدیدی است که ایستاده ام و در حال نگاه کردن به اطرافم ... ولی خودم را آزاد و رها نمی بینم ...
ولی تو ... ای خدای بزرگ من ...
چه زود من را با همه ی بدی هایم پذیرفتی !
چه زود من را در آغوش خودت گرفتی !
چه خوش بو هستی !
خدای من ...
وقتی این بار دست در دست تو ... روحم را در تو حس کردم ...
چقدر حس دلنشینی بود ، سر سجاده ی عشق برای تو تعظیم کردن ...
حتی وقتی در مقابل تو ... در آن محفل خودمانی ... بی شرمانه دراز کشیدم ...
با چادر نمازم ... در کنار آن مُهر نورانی ... و آن سجاده ی خوش عطر ...
چه حس نزدیکی بین من و تو بود !
چقدر محکم می فشاریم !
حقا که حقی !
حقا که باز هم شرمنده ام کردی !
زمانی که این طور می پذیریم ... زمانی که خودم را در کنارت حس می کنم ...
زمانی که در سکوتم ، سکوتت را با تمام وجودم لمس می کنم ...
می خواهم خودم را در بغلت بیاندازم . ببوسمت و اشک بریزم و بگویم ...
چقدر تو بزرگی ... ای بی همتای من !
" بزرگیت را شکر "
هو الرئوف
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
سلام
ولادت با سعادت هشتمین نور از انوار ولایت و امامت رو بهتون تبریک عرض می کنم
نیایش دل نشینی بود ـ انشاءالله همواره در راز و نیاز با خداوند باشید و موفق
یا علی
با سلام خدمت شما همکار گرامی.
لینک باکس ما تازه افتتاح شده.از شما در خواست می شود که به لینک باکس ما آمده و لینک خود را در لینک باکس ما قرار داده و کد لینک باکس ما را هم در وبلاگ خود قرار داده تا تعداد بازدیدهای شما افزایش یابد
چه قدر آرامش بخش نوشتی آتنا... دستت درد نکنه واقعا... واقعا لذت بردم از حس قشنگ تو...
*. . . خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند میزنه . . .*
.
.
.
هیچی دیگه ندارم بگم... به این همه حس قشنگت و لمس حضور خدای خوش رنگت حسودیم شد...
*خدایا بی پناهم... ز تو جز تو نخواهم...*
.
.
مواظب خودت و دل قشنگت باش...
شاد باشی و سلامت آتنای من...!
می خواهم سفر کنم به سوی تو
به شهر تو در دریاری که دیگر غریب نباشم
می خواهم پارو بزنم ٬ بروم از شهر خوش
دریایی نیست...تو دریای من شو !!
پرواز کنم
تنها می روم که تنهایی تنها نماند
از سر زمین چشمها می گریزم
که حصار فاصله ها رو بشکنم
بر دورنگی خط بطلان بکشم
دوست بدارم اما عاشق نباشم
در پشت میله ها مانده ام
زندانم چیست؟؟
خیال یا واقعیت؟
سرزمین ارزو ها کجاست؟
می دانم مسیری نیست ؟
تو راهم شو
شاید برسم......
* بنام حضرت دوست *
نقش حروف بر کاغذ . . .
گلبوته بر فرش . . .
تیشه بر کوه . . .
ابر بر آسمان . . .
سبزه بر خاک . . .
نقش تو . . .
حک شده بر دل من . . .
یا علی . . .
vagean ali bod .az dokhtaraye narmafzar entezare in kara nemiraft.moafago shad bashid
سلام . به میهمانی باران بیا ...بهار اینجاست...
سلام عزیزم خوبی؟
خیلییییی قشنگ بودددددد
دکتر شریعتی میگه:
اگر تنها ترین تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین تمام نداشتهای من است
سلام آتنا جونم
خیلی متن هنرمندانه ای بود
درست عین یک تابلوی نقاشیه ظریف.
راستی
یه سر به ما هم بزن
آپ نمودیم
اینم ماشین که پیاده نیای خسته بشی
|>,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, ,,,,,,,,,,,,,,,,,
|........................................!| '""",||_____
|_..._...__________________|====_|___|..,]|
"(@ )'(@ )"'"""""""""""""''"""(@)'(@)"""""(@)
من دارم فکر میکنم اگه نباشی میمرم
تو این دنیا باشم آزاد ولی بازم یه اسیرم
من درگیرم یه اسیرم اگه تو رو من نبینم
وقتی که من با تونیستم کمتر از سنگ زمینم
من دوریت و حس میکنم فکر میکنم مدام بهت فکر میکنم
نمیتونم که بخونم وقتی نیستسی نصف جونم
من میمونم به پای تو من که نیستم به جای تو!
اگه بودم تار و پودم عاشق عشقم می بودم
میدونی که من دوست دارم تو رو این دفه بهم نگو که برو
با این حرفا میشکونی قلبم رو بهم بگو که تو دوست داری منو؟
دوست من می شمارم ستاره تا وقتی که برگردی پیشم دوباره
وقتی تو هستی کنار من پاییز واسه من مثله یه بهاره
حاضرم به خاطرت بیفتم به پات
تو رو خدا این روزی رو نکن تو کات
قلب من تودست تو مثل پروانه تو مشت
پنجه های عشق تو چه آسون منو کشت
وقتی که سرزمین من تو چنگ تو محاصرست
اسیر بودن حقیقت رهایی خواب و خاطرست
ورز چشات جهانیه طرفدارات فراوون اند
اما فقط چشمای من راز چشاتو میدونه
این روزا هرکی رو میبینی به گفته هام معتقده
تو هم یه دندگی نکن حق رو دختر , به من بده
چشمات چه برقی میزنن تو فکر ضرب العجلی
خشونت از تو نمیاد با اون چشای عسلی
تا کی میخوای تفنگتو با ناز قبضه پر کنی
تا کی میخوای این عاشق رو به عشق اون ترور کنی
اسیر بودن سخته ولی دوست دارم این حس رو به تو
دختر به اینا نمیدم سلول ده جدارتو
نرو ...نرو..
نرو که بدون تو سرزمینم در خطره
این جا بمنون که رفتنت نقض حقوق بشره
سلام
به ذهن زیبایت
وقلب پرشورت
و روح بزرگ ات
ای دوست من
سلام
گفتم بیا و بذار حست کنم ُ
بیا وبذار رها بشم از هرچی عشق و دوست داشتن زمینیه
بیا و بذار فکرم و قلبم و روحم برای یه لحظه تو سکوت عشق ازلی تو آرامش را ببنید .
بیا و منو در آغوشت بگیر تا حس کنمت تا گریه کنم تا اشک هایم را فقط و فقط برای تو نمایان کنم ای خالق من ای محبوب من ای معشوق من ای که از تو گفتن و نوشتن تنها راه درمان قلب شکسته ام است قلبی که جای تو بود و شکستنش/ جای توبود و من اجازه دادم که بشکنندش /آه خدای من چه بگویم از دردم و رنجم و گناهانم ؟ چه می توانم بگویم از رحمتت از عشقت از مهربانیت از اینکه تنها تو پناهگاه من خسته و گناهکار هستی.................... دوستت دارم به اندازه همه ی ذرات وجودم من را بپذیر و کمک کن / رهایم کن...........
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ، دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
و آبرویم را نریزی ، دل
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است
( م.امید )