نوشته ای از خشایار شا ...(۱)

                 "به نام خدا"

 

 

دوستان نازنینم سلام...

این نوشته ی خود خشایارشا هست...

که در موزه ی تخت جمشید با خط میخی روی یک سنگ حک شده...

من ترجمه اش رو براتون می نویسم...

حقیقتا چقدر جالبه که ما افکار پادشاهان زمان های دور کشورمون رو بدونیم...

...

 

 

 

" خدای بزرگ است اهورا مزدا که این شکوه را که دیده می شود آفرید ، که شادی را برای انسان آفرید ، که خرد و توانایی را به خشایارشا بخشید .

خشایار شا شاه گوید : بخواست اهورا مزدا من چنانم که راستی را دوست دارم و از دروغ بیزارم . من نمی خواهم که قوی بر ضعیف ستم کند و نه مرا کام است که به ضعیف از سوی قوی ظلم کرده شود ، آنچه را که راست است ، آن را می پسندم . خواست خدا در زمین آشوب نیست بلکه صلح ، نعمت و حکومت خوب است . من دوست دروغگو نیستم ، تند خو نیستم ، هر آنچه مرا به خشم آورد با نیروی خرد بر آن چیره ام و سخت بر امیال خود مسلط هستم ، هر که همکاری و همیاری پیشه کند در خور کوشش او را پاداش می دهم و آنکه آسیب رساند او را متناسب با گزندش مجازات می کنم ، نه مرا کام است که مردی آسیب برساند و نه مرا کامی است که اگر آسیب رساند مجازات نشود . آنچه کسی بر ضد کس دیگری بگوید مرا باور نیاید مگر آنکه بنا به قانون نیک ، گواه درست آورد و داوری بیند . اگر مردی فراخور توانایی طبیعی خویش کاری انجام دهد و به جای آورد شادمان وخرسند می شوم و خوشنودیم را کرانه ای نیست ، چنین است هوش و اراده ی من.

مپندار که زمزمه های پنهانی و در گوشی بهترین سخن است ، بیشتر به آنی گوش فرا دار که پس پرده می شنوی . تو بهترین کار را از توانمندان مدان و بیشتر به چیزی بنگر که  از ناتوان سر باز زند. چون آنچه از سوی من انجام شد بینی یا بشنوی چه در زادگاهم و چه در آوردگاه رزم ، بدان که این توانایی من است ، علاوه بر قدرت اندیشه و هوشم .این است کاردانی من ، تا جایی که تن من توان دارد در جنگجویی هماوردی خوبم ، چون در آوردگاه باشم کسی را که از دور می بینم به نیروی ادراک و خرد می دانم که بدخواه است تا که دژاندیش نیست . به نیروی ادراک و اراده ی خویش همواره نخستین کسی هستم که تصمیم می گیرد کار شایسته را.

چون نافرمانی را ببینم و چون دوستاری را مردی هستم آزموده ، هم با دست ها و هم با پاها.

به هنگام سوارکاری ، سواری خوبم . به عنوان کمانور تیراندازی چیره دستم چه بر اسب باشم چه با پای پیاده . در نیزه وری ، نیزه وری نیکم ، خواه از روی اسب ، خواه از روی خاک . اینها هنرهایی است که اهورا مزدا مرا بخشیده است و توانایی به کار بردن آن را داشتم ،آنچه بر دستم رفته است به یاری یزدان همه را به هنر های خویش که ارزانی اهورا مزدا بوده است به انجام رسانده ام.

اهورا مزدا مرا و کارهای مرا بپایاد. "     

نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:43 ق.ظ http://hasanazar.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارید
یه سری هم به بلاگ من بزنید

سلام ...

ممنون ...

حتما ...

لطف کردید که به اینجا تشریف آوردید ...

شاد باشید ...

مینا پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:50 ب.ظ http://SilverAster.blogsky.com

سلام آتنای من...

میدونی... هنوز نخوندم مطلب رو...اما اسم خشایار شاه رو که می شنوم یاد یه بنده خدایی میفتم که یه مقدار ترس بر من مستولی میشه...

اما خب از وقتی شنیدم خود خشایار جون بچه ی خوبی بوده خوشحال میشم... می خندم...براش دعا می کنم...

آخه خدایی اسمش خیلی ترسناکه...

اما خب..از این پس دوستش می داریم... همانند کوروش و داریوش و ... اما کماکان من بچه ی خوبیم..............!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شادزی آتنای من...!!!!!!!!!!!!

سلام مینا جان ...

اسم خشایار که قشنگه ...

ولی اگه بری تو بهرش می بینی نه ... ابهت داره !!!

شاد باشی ...

مینا پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:35 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com

آتنا جونم...

میگم این مسترخشایار عجب موجود باحالی بوده ها...

عجب اعتماد به نفسی داشته...خوشمان آمد...!آفرین...کاش من اون موقع بودم می دیدمش...!

اووووووووووووف...فکر کن...مثلا من میشدم میناالسلطنه!یا یونیکورن الملوک....شایدم ژولیت الممالک...!

ایول..........عجب خنده ای میشدا....فکرکن مثلا من می گفتم...:
الا ای خشایار شاه عزیز...دوستتان میداریم اسیدی...(بعد اونم میگفت:ما هم نیز به شما علاقه مندیم...دختر گلم) ایمیل تان را از سر لطف شهنشاهی ما را عنایت نومایید تا آفی برایتان به جا بگذاریم اسمی...آدرس وبلاگ تان را نیز مرحمت نومایید تا برایتان کامنتی گسیل بنومایمم حرامی...(نه دیگه...پادشاه مملکت دیگه وبلاگ نداره که...حتما سایت داره!آره!)

حسب الامر پادشاه پرشیا...یک پرشیا برای شما تیار نمودیم اسپرت... به همان رنگ مرکب قدیم شما...همان اسب ترکمن را منظورمندیم...!!! سیستم هم در حد رفع حاجت برای کر و کور و کچل نمودن عوام در خدمت گرفتیم... (علی اسپرتی می گفت صداش خیلی توپه...)

اصلا می دونی چیه خشی جون:::

با یه پرشیای! مشکی...
پرژکتوراش زرشکی...
رینگ اسپرت...
لاستیک پهن...
...برو حالشو ببر تو جردن...

خلاصه ای شاه گرام !همه چیز اکنون فراهم است برای ولچرخونک........(سانسور نمی کنیــــــــــم...فاز نمیده...)

اوه اوه اوه...چه حالی میداد آتنا...
کلی میشد خوش گذروند...
عجب...
ببین یعنی بدجوری خوش گذشتا...کلی یاد قدیما افتادم که با خشایار شاه می رفتیم در بند...آخه اون موقع هنوز جاده چالوس کشف نشده بود...کلی خوش گذشت...شما اون زمان نبودی...سال 1245 بود فکر می کنم... عجب دورانی بود... هــــــــــــــــــــــــــــــــی! داری افسوس رو؟؟؟

خیلی خوش گذشت...
خوش بگذره...

شادزی آتنای من......!!!

سلام سلام ...

تو منو کشتی به خدا ...

الحق که پیچیده ای مینا ...

که با خشایار شا می رفتی در بند !!!!!!

بذار یکشنبه ببینمت !!!!

(چشمک !)

خوش گذشت ...

مرسی ازت ...

شاد باشی ...

مینا پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:36 ب.ظ http://SilverAster.blogsky.com


آتنا هرچی فکر می کنم می بینم اعتماد به نفس این بچه اصلا طبیعی نیست... ممکنه در حالت توهم به سر میبرده! آخه طفلی...بچه به اون مثبتی...!نه این نیست...

ما یه دبیر شیمی داشتیم تو دبیرستان خیلی اعتماد به نفسش بالا بود...خانوم مولایی!
هر کی از خودش زیاد تعریف می کرد می گفتیم:این دیگه زده تو سرخانوم مولایی!!

دیگه...میشه دیگه...
اما فکر کنم خشایار شا سر مولایی رو قطع کرده دیگه کلا...!!!!!!!

نمی دونم چرا این قدر داره خوش میگذره...احتمال توهم زدن هم میره...!


خیلی خوش گذشت...

شادزی آتنای من......!

ولی مینا اعتماد به نفس داشته که این همه رفته جلو دیگه ...

ما باید یاد بگیریم ...

مینا پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:40 ب.ظ http://SilverAster.blogsky.com


طفیلی هستی عشق اند آدمی و پری

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش

که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
.
.
.
.
.
.
.
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است

نعوذ بالله اگر ره به مقصدی نبری



حافظ خیلی قشنگ حرف میزنه ها...
اینا رو امروز داشت می گفت...

خیلی دوستش دارم...بچه باحالیه...
بعضی وقتا خشگل تیکه میندازه! آدم ضایع میشه!!!یعنی تابلو میشه...!(چشمک!)

شادزی آتنای من...!!!!!!!!!!!!

بله خب !!!

حافظ که با شما دوست شده دیگه !!!

هر روز میادو باهات حرف می زنه !!!

خب اینقدر باهات آشنا هست که هر روز تیکه می اندازه و تابلو می کنه ...

چه بد !!!

(چشمک !)

هنگامه پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:55 ب.ظ http://numbrt1toit.blogfa.com

و خداوند این ملت را از دروغ قحطی و دشمن در امان دارد
داریوش بزرگ؛
مرسی آتنا جان
می گم این خشیارشا هم آدم جلبی بوده ها!
عجب دست به قلمی داشته...

سلام هنگامه جونم ...

می بینی !!!!...... چقدر آدم های درستی بودن !!!!

همه شون همین جور بودن ...

کوروش ... داریوش ... خشایار ...

آره به قول تو ...

چه قشنگ هم می نوشتند !!!!!!!

ممنون که میای ...

عامر یکشنبه 15 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:36 ق.ظ

سلام
اعتماد به نفس چیز خوبی هستش...
مثلاً :
یه روز یه زنه به شوهرش میگه ... تو من رو واسه خوشگلیم انتخاب کردی یا واسه هنر و کمالاتی که داشتم.....
شوهرش میگه...هیچ کدوم عزیزم ... من تو رو واس اعتماد به نفس بالات انتخاب کردم ... !!!

عجب داره این روزگار.....سرت رو برگردونی می بینی کلاهت نیست..... نگو اصلاً کلاه نداشتی که که بخواد باد ببره...چی دارم می گم؟...آهان
اصلاً حالم خوب نیست
این اعتماد به نفس باید کنترل بشه ... وگرنه میشه غرور که اصلاً به نفع خود آدم نیست ... حالا با این همه تفاسیر ....
و این همه...این همه....ولش کن ... هفته قدس مبارک
:-)

سلام ...

خوش اومدی ...

اعتماد به نفس خوبه عامر ...

خیلی خوبه ...

من خیلی هارو دیدم که به خاطر اعتماد به نفس بالاشون موفق شدند ...

حتی شاید هم اون طور که دیگران لیاقتشو داشتند نبودند ولی موفق شدند ...

مرسی که به اینجا میای ...

خوش باشی ...

بهاره یکشنبه 15 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:24 ب.ظ

سلام اتنای گلم . خیلی قشنگ بود خوشم اومد. شادو موفق باشی عزیزم.

سلام بهاره ی نازنینم ...

خواهش می کنم ...

تو هم شاد باشی ...

و البته موفق ...

دری سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام عزیزم
خوبی خانومی ؟ ببخشید اگه دیر به دیر میام سر می زنم!
جدا وبلاگ قشنگی داری گلم امیدوارم روز به روز موفق تر باشی
التماس دعا آتنا جونم

سلام دری خوب من ...

ممنونم ... خوبم ...

خواهش می کنم ...

ولی می دونی که من همیشه منتظرت هستم ...

قربوت برم ... مرسی ... قشنگی از خودته ...

موفقیت را با تو می خواهم ...

با هم ان شا الله ...

تو هم مارو دعا کن ...

شاد باشی ...

مینا سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:40 ب.ظ

سلام آتنای من...

ایشالا که خوبی... و بهتر و بیشتر و ... تر...

می دونی؟! الان چشمام به زور باز موندن...کی داره مجبورشون می کنه خدا می دونه...
البته اجباری در کار نیست... اجبار اختیاریه... می دونی این بحث خیلی پیچیده ست...اما قشنگ و شیرینه... باشه بعدا...

یه جمله از انیشتین گل خودم:::

زندگی کردن تنها دو راه دارد. یکی اینکه تصور کنید هیچ چیز معجزه نیست، و دیگر آنکه تصور کنید همه چیز معجزه است.

خیلی جالب بود می دونم...

شبت به خیر...

خیلی خوابم میاد... بازم میام پیشت....


شاد باشی آتنای من...!!!!!!!!!!

سلام مینای خوبم ...

آره بهترم ...

ممنون که میای و جمله های توپ می نویسی ...

شب تو هم به خیر ...

فعلا ...

احسان . . . چهارشنبه 18 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ق.ظ http://www.ehsan.mihanblog.com


به نام حضرت دوست

سلام دوست خوبم ...

مطلبتون بسیار خوب و جالب توجه بود ...

و واقعا ممنونم که از این نوع مطالب توی وبلاگتون می ذارید ...

حقیقتا خشایارشا انسان عاقل و کاملی بوده و برای

سرزمینمون افتخاری بس بزرگ بوده ...

باز هم سژاس به خاطر حسن انتخابتون ...

موفق و سربلند باشید ...

یاعلی ...

سلام سلام سلام ...

ممنونم ... خواهش می کنم ... البته امیدوارم ...

بله ...

خشایار شا بسیار برای سرزمین ایران ارزشمند بوده و خواهد ماند ...

بیشتر ممنون از شما به خاطر حضور همیشگی و سبزتون ...

شاد باشید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد