تلفن...

             "به  نام خداوند بزرگ"

 

 

 

هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند،
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏ آن وقت
من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم
حال می کند.
دیروز یک فرشته به من می گفت :
تو گوشی دل خود را
بد گذاشتی،
آن وقت ها که خدا به تو زنگ می زد،

تا زنگ آخر چرا جواب ندادی؟
چرا بر نداشتی ؟!
یادش به خیر آن روزها...
مکالمه با خورشید...
دفترچه های ذهن کوچک من را
سرشار خاطره می کرد...
امروز پاره است
آن سیم ها،
که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد .

 

با من تماس بگیر ، خدایا


حتی هزار بار


وقتی که نیستم لطفا پیام خودت را


روی پیام گیر دلم بگذار...

 

 

 (ایمیلی از گروهی) ::: حبیبه امجدی

 

 

نظرات 20 + ارسال نظر
مینا دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ب.ظ

سلام آتنای من!

خوبی؟!

میدونی؟!تازه رسیدم... در حد اسیدی خسته و وحشتناک داغان...

یوهاهاهاهاهاها... یه شاخه گل زرد خریدم! همش یاد تو بودم و یه بنده خدایی...!

خیلی خشگله این گل من... دادمش به مامانم! آخه امروز خیلی... هیچی بی خیال...

خیلی امروز خوش گذشت... کاشکی بودی...

حالا بازم میام برام تعریف می کنم... هم از امروز هم از همه چی...

مطلبت هم مثل همیشه قشنگ بود...دستت طلا...

شادزی تنفس...

سلام مینا جونم !
مرسی خوبم ...
خدایی خیلی دیر رسیدی ...
خوب شد من نیومدم ... وگرنه!!!

آخه... گل زرد ... چه قشنگ ...

خواهش می کنم ...
قابلی نداشت ...
البته مال خانم امجدی بود ...

تو نیز شاد باشی...

هنگامه سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ب.ظ http://number1toit.blogfa.com

سلام آتناجونم
ببخشید
چند روز بود اصلا اینترنت نمی رفتم
سرم حسابی شلوغ پلوغ بود(پیام بازرگانی رو حال کردی؟)
متنت فوق العاده بود
متنوع بود
به نظرم متفاوت بود
خیلی خوشم اومد
پس دو بار خوندمش
مرسی
پس فعلا...

سلام هنگامه جان ...
نبودنت حس می شد ...
ولی بالاخره اومدی دیگه ...
ایول تبلیغ...

آره به نظر خودم هم متفاوت می زد ...
خوشحالم که خوشت اومد ...
شاد باشی ...

مینا سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:09 ب.ظ

سلام آتنای من...

می دونم سرت خیلی شلوغه...من هم نیز...!
خودت می دونی...

حس ندارم اصلا... بعضی وقتا فکر می کنم سنگ شدم...
هیچی نمی فهمم انگار...هیچی رو حس نمیکنم... گنگ...مات...هیچی...خالی خالی... خنثی!

نمی دونم چرا...نمی دونم یعنی چی... ولی پیش میاد...

ناراحتم یه کم... می دونی...گفتم برای چی... گفتم چرا...گفتم چه جوری... ولی چه حالی داد زنگ زدیا... کلی فاز دادی...دستت طلا... خیلی کیف کردم به جون آتنا...

راستی میگن قهرمان شدیم...راسته؟!خب خدا رو شکر...
تبریک میم به خودمون...

. . . . . . . . . . . . . . . .
(تو میدونی معنی این نقطه ها رو!)
شادزی تنفسم. . . . . . . . . . . .

سلام مینای خوبم ...

من که اگه جای تو بودم مسلما از دو هفته قبلش همه کارامو تعطیل می کردم ...

وای مینا... به منم کلی خوش گذشت وقتی باهات حرف زدم ...

بله... قهرمان شدیم ... اونم چه قهرمانی ... عالی بود ...

شاد باشی ...

مینا سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:23 ب.ظ


*عشق نباید مخاطب داشته باشد...

عشقی که سوی دیگری جهت یافته است،عشق حقیقی نیست...

معشوق بودن را بیاموز!*
(منظورش همون ملال انگیز ترین الم تاریخ بود!)

از اوشو نوشتم برات... تازه کتابش به دستم رسیده...آبجی لیلا دیشب داده بهم ...

خیلی باحاله...
تو هم بخون حتما...!کلی چیز یاد می گیری...!

اما این تیکه اش همونی بود که من همیشه تو دلم بود...این آقا اوشو خیلی خشگل با کلمه ها بیانش کرده...

شادزی تنفس...

جمله ی زیبایی بود ...
وای از دست این ملال انگیز ترین الم تاریخ ...

باید کتاب قشنگی باشه ...

خوشحال می شم بخونمش ...

یا حق ...

عاشق کوچولو چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ق.ظ http://FARRID666.BLOGFA.COM

سلام خداییش با قالب وب لاگت ترکوندی خیلی خوشگل شده ولی نامرد چرا بهم سر نمی زنی بای بای

سلام آقا فرید ...
خوش اومدی...
خواهش می کنم ...
بهت سر زدم ...که دیگه نگی نامرد ...
به رحیمه هم سلام منو برسون ...
شاد باشی ...

مینا چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:04 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com

سلام آتنای من...

خوش میگذره دیگه...!؟! آره خب... ایوونای من پیش تو باشن خوش میگذره دیگه...

میگم مگه قرار نبود این بار منم ببری با خودت؟ تا دیدی سرم شلوغه و نمی تونم بیام بدو بدو رفتی بی وفا؟!

هیچ اشکال نداره...منم میرم تو رو نمی برم! یوهاهاهاهاها...

راستی یه خبر اسیدی! حـــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــه!

مبارک باشه...!

یه کم،کم اومدم این یکی دو روزه...می دونی که خودت...!

میام دوباره...

شادزی تنفس...

سلام مینا جونم ...

آره عالی بود ... جات حسابی خالی ...
ایوونا همه خوب بودن ...

راستی...
مبارک باشه ...

مبارک باشه ...

مبارک باشه ...

مینا چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:49 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com


من از صدای گریه ی تو

به غربت بارون رسیدم

تو چشمات باغ بارون زده دیدم

چشم تو هم رنگ یه باغه

تو غربت غروب پاییز

مثل من از یه درد کهنه لبریز

با تو بوی کاه گل و خاک

عطر کوچه باغ نمناک زنده میشه

با تو بوی خاک و بارون

عطر ترمه و گلابدون زنده میشه

تو مثل شهر کوچیک من

هنوز برام خاطره سازی

هنوزم قبله ی معصوم نمازی

تو مثل یاد بازی من

تو کوچه های پیر و خاکی

هنوزم برای من عزیز و پاکی

من از صدای گریه ی تو به غربت بارون رسیدم

تو چشمات باغ بارون زده دیدم...


من خیلی این جمله ها رو دوست دارم! اصلا ترانه نیستا! همین جوریه واسه خنده!(چشمک!)

خیلی قشنگه...
من عاشق درختای بارون زده ام...!

...

قشنگ بود ...
ممنون ...
می دونم که تو عاشق درختای بارون زده ای ... می دونم ...

...

مینا چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:50 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com


وقتی دستام خالی باشه

وقتی باشم عاشق تو

غیر دل چیزی ندارم

که بدونم لایق تو

دلمو از مال دنیا

به تو هدیه داده بودم

با تموم بی پناهیم

به تو تکیه داده بودم

هر بلایی سرم اومد

همه زجری که کشیدم

همه رو به جون خریدم

ولی از تو نبریدم

هرجا بودم با تو بودم

هرجا رفتم تو رو دیدم

تو سبک شدن تو رویا

همه جا به تو رسیدم
...


می دونستی آهنگ اینو مرتضی ساخته بازم!؟! البته یه بار مرتضی ساخته! یوهاهاهاها....!
این یکی شاعره هم داره میزنه تو خط تو خیلی بی وفایی و بی معرفت و دیگه دوست ندارم و...اینا...

ولی بازم خوبه...اقلا بچه مودبه...فحش نمیده! نفرین نمیکنه! می سوزه و می سازه طفلی...!

یوهاهاهاهاها...

شادزی...


مرسی مینا جون ...
آره به قول تو ...
یه سری نفرین می کنن ...
ولی این می سوزه و می سازه ...

شاد باشی ...

مینا چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:51 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com




توی ساحل روی شن ها

قایقی به گل نشسته

یکی با چشمون گریون

گوشه ای تنها نشسته

نگاه پر اضطرابش

به افق به بی نهایت

ساکته اما تو قلبش

داره یک دنیا شکایت

تو چشماش حلقه ی اشکه

توی قلبش غم دنیا

منتظر به راه یاره

تا بیاد امروز و فردا

باورش نمیشه عشق و

همه دنیاش زیر آبه

تنها مونده توی ساحل

زندگی براش عذابه

تنهایی براش عذابه

خاطرات لب دریا

دیگه از یادش نمیره

همه دنیاش زیر آب و

خودشم به غم اسیره

دست بی رحم زمونه

عشقشو برده به دریا

...(ببخشید اینجا قطع شده بود آهنگ...شرمنده!ضد حال می زنــــــــــــــیم!)



عاشقی که تنها باشه

توی دنیا نمی مونه

قلب عاشق رو شکستن

شده کار این زمونه..
.
.
.
.


یادت اومد این آهنگ رو؟!
کی و کجا گوش دادی؟ یادت اومد؟ جون مینا یادت اومد؟ عجب چیزیه لایتش...
خیلی محشره...مخصوصا پیانوش...
بی خیال...

خوش بگذره...

شادزی...

پیانو ها که حرف ندارن ...
مرسی از این شعر ها ...

خوش می گذره ...
به تو هم خوش بگذره ...

شاد باش...

مینا چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:53 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com



خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن

زغم های دگر غیر از غم عشقت رها کن

تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری

شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

خدایا بی پناهم ،ز تو جز تو نخواهم

اگر عشقت گناه است، ببین غرق گناهم

دو دست دعا فرابرده ام به سوی آسمان ها

که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشان ها

چو نیلوفر عاشقانه چونان می پیچیم به پای تو

که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو

دو دست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد

به آه و زاری اگر نپذیری شکسته دلم را دگر که پذیرد

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن...



این یکی دیگه آخر هر چی شعر و آهنگ و دیگه همه چیه...
این از همه بهتره...
خوبه دیگه...
فهمیدی من الان دارم چیا گوش میدم...
البته بقیه شونو نمیتونم بنویسم...یه کم غیر مجاز میزنه آخه...مثل اون اولیه ها! من بچه ی خوبیم...
مثلا امروز مبارک باشه بود!
یوهاهاهاهاهاهاها...

حوصله ام سر رفت خب...! خب خوابم گرفت خب!
منم که همش باید بپرم بالاپایین...حاج آقاهه کم مونده بود پرتم کنه بیرون ...!
کلی خنده بود...! علی طفلی نمی دونست منو ساکت کنه یا بره دنبال......
خیلی بامزه بود...

بی خیال...اینم از امروز...
شنبه کارم تموم بشه منم میرم...
حالا کو تا شنبه...

شادزی...

خداییش این از همه بهتر بود ...
عالی بود ...
آره عزیزم ...
الان من حس کردم چهار شنبه پیشت نشسته بودم ...

از دست تو مینا ...
هی بالا پایین می پریدی...
چشم ایوونارو دور دیدی!!!.....

جمعه رفتیا کلک...
خوش بگذره ...

شاد باشی ...

فامیل پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:44 ق.ظ

اطمینان داشته باش خداروزی هراربار برای دلهای (حتی دلهای زنگاربسته)smsمی زندومافقطکافیست سری به inboxدلمان بزنیم

سلام به پسر عمه ی خوبم ...
ممنون که اینجا اومدی ...
منو سر افراز کردی ...

مرسی از نظر جالبت ...
و حقیقتا خدا هر لحظه در حال ارتباط برقرار کردن با ماست ...
ولی چه سود که ما انچنان که باید ... نمی بینیم ...

اون cd یادت نره ...
دستت درد نکنه ...

شاد و سر بلند باشی ...
اگه بازم بیای بیشتر خوشحالم می کنی...

یا حق ...

مینا پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:34 ق.ظ http://silveraster.blogsky.com


یه دل میگه نشم عاشق کس

یه دل میگه می میرم بی نفس

یه دل میگه برم و یه دلم میگه خو کن به قفس

یه دل میگه پر رنگ و ریاست

یه دل میگه اینه رویای ماست

یه دل میگه بگم و یه دلم میگه فردا ببار

یه دل میگه پر از عشقم هنوز

یه دل میگه که بساز و بسوز

سر کن بی فروغ خو کن به دروغ

این عمر دو روز

*یک بوم دو هوا،خسته ام به خدا*

نمیخوام نمیخوام بشم از تو جدا

رویای عزیز تردید و گریز

بی عشق نمی تونم به خدا

سلطان قلبم بی تو سرابم

آلوده ی فکر ناجور و تردید

برگرد و از من عشقی بنا کن

کانون روحم به عشق تو لرزید

یه دل میگه نشم عاشق کس..........................................................



فکر کنم دیگه مطمئن شدن...! نه؟! اگه مطمئن نیستن ادامه بدما! می دونی که من کم نمیارم!

این مستره هم شعراش قشنگه ها...! وایسا دنیا هم قشنگه...
اگه اشتباهی چیزی داره ببخشید دیگه...میشه دیگه!
میگم آتنا جونم...
یه خبر بد...

رفتم اما بچه رفته بود...!خیلی بد شد...کلی خورد تو پرم...

بی خیال...مهم نیست...
شادزی...





بذار اونا مطمئن شن ...
چی کار کنیم دیگه مینا ...
هر جور راحتن ...
ما زندگی خودمونو می کنیم ...

مینا خیلی ناراحت شدم از این خبرت ...
حالا ببینم من می تونم گیر بیارم ...
حیف شد ...
همش تقصیر این انتخاب واحد افتضاحمون شد دیگه ...

بی خیال...
درست می کنیم ...
شاد باشی ...

مینا پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:19 ب.ظ

سلام آتنا جونم...

همین الان اس ام است به شستم رسید! دیر بودا خدایی...
تازه کجاشو دیدی؟! دیروز برای رضوان اس ام اس زدم امروز صبح رسیده! نمی دونن که تا امروز خویشاوندانم رو آورده جلو چشمم! همین جوری پیامک آدمو دیر می رسونن به عواقبشم فکر نمی کنن! خب کی میخواد الان این خرابکاری های اسیدی رو درست کنه؟!

بی خیال بابا...

تـــــــــــــــــــــــــنا!!! بیا دیگه خب...!

شاعر میگه:::

دلم برات تنگ شده جونم...

میخوام ببینمت میشه ها...ولی یه کم سخته خب...!

یوهاهاهاهاهاها...

چرندیات بسه دیگه...
بازم میام...!

شادزی...

سلام ...

وای چه دیر اس ام اسم رسید ...
می بینی تورو خدا ...
باز خوبه رسید ...
اون دفعه که اصلا نرسید ...یادته ...
چه سوء تفاهم هایی شد ...
ولش کن اصلا...

می گم این لفظ ؛ تنا ؛ که نوشتی ... حواست بود اگه شیوا ببینه چی می شه ...

اوه اوه ...

بی خیال ...

شاد باشی ...

مینا پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:31 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com



سلام سلام چیطوری؟ بی معرفت...
خوب رفتی و بی خیال ما نه *اما* شدی! بی وفا..دیگه دوستم نداری؟
شوخی کردما...ما که دست از سر ناکچل هم برنمی داریم...دقت کردی من یکی از اس ام اس ها رو از داخل محل بزن و...فرستادما....!
یوهاهاهاهاهاها...(اینم یه شاعر گفته بود)

شاعر میگه:::
ابری ترین هوا رو تو چشم تو می بینم...

البته منظورش منم الان..........!

بی خیال...
بیا بچه های خوبی باشیم...تو که نه...تو آب از سرت گذشته...دیگه امیدی بهت نیست...
به قول زنداییم از دست رفتی... یوهاهاهاهاهاها...

می دونی وقتی بهش گفتم دانشگاه قبول شدم همین جمله رو بهم گفت! کلی دور هم خندیدیم!
حالا زنگ زده میگه:دیدی حرفم به حقیقت پیوست؟!
گفتم:من در اون حقیقت رو گل می گیرم!

یوهاهاهاها!

شادزی تنفس...

سلام سلام ...
خوبم ...
کی میگه من بی خیال ما نه *اما* شدم !!!....

مینا!!!........چی چی آب از سرت گذشته ...
من بیچاره ...
هیچ کس ندونه تو دیگه می دونی ...

بی خیال ...

شاد باشی...

مینا پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:32 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com


شاعر میگه:::(البته شاعرش تکراریه ها...اصلا قیافه شم تکراری شده برامون دیگه!یوهاهاهاها)
سفر یه شعره سفر یه قصه ست...
اما خب خداییش چند بار دیگه...؟
میگم تو مسیرت هر از چند گاهی به تهرانم سر بزن...یه چک میلی بزن...یه آپی بزن...یه وبگردی ای آخه !
ای بابا...!

بی خیال بابا...من بچه ی خوبیم...

شاعر خوب می گه ...

اونجا سخته آن شدن ...
می شه ها ...
ولی به دردسرش نمی ارزه ...
نیست سرعت ها در حد گیگا بایته !!!
تازه یه جا که خوب بود ...
تا من خواستم برم دیگه تو هیچ سایتی نمی رفت ...
کاملا قاطی کرده بود ...
این می شه همون قضیه که تو انتخاب واحد برات گفتم ...
که فقط کامپیوتری که من سرش بودم داغون شد ...
این جوری دیگه ...

مینا پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:34 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com


پابلو نرودا میگه:::(به جون خودم اینم بچه ی خوبیه!)

مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد

اگر بنده ی عادت های خود بشویم...

و هر روز یک مسیر را بپیماییم...


قشنگش این جاست...ببین چه قدر خشگل حرف میزنه این مستر....

*مرگ تدرریجی ما آغاز خواهد شد

اگر احساسات خود را ابراز نکنیم...

همان احساسات سرکشی که موجب درخشش چشمان مان می شوند...

و قلب مان را به تپش در می آورند...*

بله...این جوریاست...آدم باید خودش عاقل باشه...حالا این هرچی میگه بذار بگه... فقط بلدن حرف بزنن خودت که میدونی که آخه... نباید به حرفاشون گوش داد... یوهاهاهاهاها

این پابلو نرودا از بچه های نیک روزگاره...!
حرفاش قشنگه...به دل آدم میشینه...

برای امشب بسه دیگه خیلی حرف دارم...تو میدونی منم مثل تو واسه خودم یه پا آنه شرلی تشریف دارم...!یوهاهاهاهاها

شادزی تنفس...

خیلی زیبا گفته ...
حقیقتا قشنگ بود ...
بله ... ادم باید خودش عاقل باشه ...

این آنشرلی هم کارو ول نمی کنه ...

شاد باشی ...

مینا پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com

می دونی وقتی آدم خیلی احساس بدی داره...یعنی همش بی قراره... می ترسه... دلش شور میزنه... نگرانه... منتظره... خیلی حرف داره... چشماش می دون این ور اون ور....قلبش داره تکنو... نه ببخشید!(من بچه ی خوبیم!)...داره تند تند میزنه... دستش میلرزه... پاش حرکت نمی کنه...عقب میره نه جلو...

خودشم مات و مبهوت و گنگ و خنثی و سرد و بی حرکت و تنها مونده یعنی چی؟؟!

یعنی چرت...!یعنی چرند...!
یعنی من الان حالم خوب نیست... دیوونگی که آثار خاصی نداره! همینه دیگه... با هم تعاف که نداریم که آخه خب!

یوهاهاهاهاها....

تو تا اینها رو بخونی من دوباره اومدم!

شادزی تنفس...

مینا اینا چیه نوشتی ؟...

حس می کنم چه حالی بودی ...
ولی این احوالات هم یه خورده بگذره درست می شه ...
می دونم که تجربه اش کردی ...
زود زود ...

م.ص جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:48 ق.ظ http://melirah.blogfa.com

سلام
بسیار زیبا و دلنشین بود خسته نباشید و امیدوارم همواره مستمر باشه . بله درسته آنوقت که باید حضور داشته باشیم و صحبت کنیم تا شناسانده شویم نیستیم و آنوقت که هستیم هنگام حضور نیست و... ایمان تا براساس شناخت دقیق و جامع صورت نگرفته باشد این حالتها در انسان باقیست و....
خوشحال میشم فرصت شد به وبم سر بزنید .
.. بنام خدایی که جان میدهد ----زبان را به گفتن توان می دهد
.خدایی که چون خاک من می سرشت -
. . . . . غزل پیشگی را برایم نوشت
شاد وتندرست

سلام ...
خواهش می کنم ...
ممنون که به اینجا اومدید و با حرف های دل نشینتون وبلاگ من رو مزین کردین ...

خوشحال می شم بازم ببینمتون ...
شاد باشید ...

مینا جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:43 ق.ظ

سلام تنفس...

ما هم دیگه رفتنی شدیم...

شاید چند روزی نباشم...شایدم باشم...خدا رو چه دیدی!

قدرت خدا...همه جا کافی نت هست...باید دید حسشم هست یا نه...

خوش بگذره به جمیع دوستان...

شادزی...

سلام ...

می بینم که رفتی و مارو تنها گذاشتی ...
چه پررو !!!......من خودم بدترم ها ....

خوبه اونجا دست رسی بالاست به کافی نت ...

به تو هم خوش بگذره ...
البته حتما خوش می گذره ...

شاد باشی مینای خوبم ...
ممنون که تنهام نمی ذاری ...

احسان . . . جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:38 ب.ظ http://ehsan.mihanblog.com

به نام خدای مهربون

"مکالمه ی تلفنی"

دو ، چهار، چهار، سه ، چهار... منزل خداست ،

الو ، سلام ! این منم مزاحمی که آشناست...

هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ،

ولی هنوز پشت خط ، در انتظار یک صداست...

شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است !

به ما که می رسد حساب بنده هایتان جداست...؟؟!!

الو...! دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد ،

خرابی از دل من است ، یا اینکه عیب سیمهاست...؟؟!!

چرا صدایتان نمی رسد...!! کمی بلندتر...!!

صدای من چطور...!! خوب و صاف و واضح و رساست....؟؟!!

اگر اجازه می دهی برایت درد و دل کنم...

شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست...

دل مرا به سوی خود بخوان که تا سبک شوم ،

پناهگاه این دل شکسته ، خانه ی شماست....

خدا ! مرا ببخش ، بازهم مزاحمت شدم....

دوباره زنگ می زنم...دوباره تا خدا ،خداست...

.
.
.
یا علی . . .

سلام دوست خوبم ...
ممنون که به من سر می زنید و با نوشته های کاملا مرتبطتون مارو مستفیض می کنید ...

من فکر کنم این بیت هارو توی برنامه ی آفتاب شرقی شنیده بودم ...
هم شعر بسیار زیباییه و هم این که... به به ... آدمو یاد اون فضای زیبای برنامه ی آفتاب شرقی می اندازه ...

از شما ممنونم که به اینجا تشریف میارید ..

شاد باشید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد